سکوت عشق

چــرا بــغـضم و نــدیدی /؟ چرا باورم نکردی؟ من که عاشق تو بودم

 

 

گاهــــــــی
ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ
ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،
ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ
ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:34 توسط آرزو(N)| |

 

 

“دوست دارم”

 

تیکه کلام تو بود…

من بی جهت به آن تکیه داده  بودم…!!!

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:33 توسط آرزو(N)| |

 

 

بـــــــــاران …

 

بهانــــــــــه ای بود …

 

که زیر چتــــــــــر من ،

 

تا انتهای کــــــــــــــــــــــــــوچه بیایــــــــــــی

 

کـــــــــاش …

 

نه کــــــــــــــوچه انتهایی داشت …

 

وَ

 

نه بــــــــــاران بند می آمــــد…


نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:32 توسط آرزو(N)| |

 


بی شک آغوش تو
از عجایب دنیاست
واردش که می شوم زمان بی معنا می شود
هیچ بعدی ندارد
بی آنکه نفس بکشم ،روحم تازه می شود …

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:32 توسط آرزو(N)| |

 

 

میخواهمتــــــــــــــــــــ…

 

ولــــی…

 

دوری…

 

خیلی خیلی دور

 

نه دستم به دستانـــــــت میرسد

نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:31 توسط آرزو(N)| |

 

 

بعضی وقت ها …

 

چنان کیشت می کنند …

 

که سالهای سال مات می مانی …

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:30 توسط آرزو(N)| |

 

 

 

 

 

 

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای تو زيباترين زيبايی ، ای رويای بيداری

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ،

به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنكه چشمت بارانی است ، ای تو كه روحت شادابی است ، و
رگهايت از خون محبت جاری است

به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من

به همان لحظه پیوندمان قسم دوستت دارم

نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی كه

دوستت دارم

 

 


نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:29 توسط آرزو(N)| |

 

چشمات و باز کردی
دنیام زیر و رو شد
چشمات و بستی و باز
تاریکیام شروع شد
موهات کهکشونات
چشمات ستاره هاتن
منظومه های شمسی
جفت گوشواره هاتن
کی بین مهربونا
مثل تو مهربونه
نامهربونی با تو
بد نیست
بد شگونه
با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون
شب بود خسته بودم
چشام و بسته بودم
خورشید سر زد و من
پیشت نشسته بودم
چشمام و باز کردم
دیدم ازت خبر نیست
دیدم برام تو دنیا
از تو عزیز تر نیست

با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون با من بمون

 

متن اهنگ با من بمون محسن چاوشی


نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:28 توسط آرزو(N)| |

 

دراین دنیا نکردم من گناهی 

 

 

 فقط کردم به چشمانت نگاهی 

 

 اگر باشه

 

 

 

نگاه من گناهی

 

 

 

 

مجازاتم بکن غیر از جدایی

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:27 توسط آرزو(N)| |

http://s2.picofile.com/file/7590877739/amirxee_blogfa_com.gif


هنوز هم میان خنده هایت غمی نهفته است

 هنوز هم در عمق چشمانت کورسوی ناامیدی است.

 آری هنوز فراموش نکردی...

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:25 توسط آرزو(N)| |

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ 
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ 

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ 
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ 

 

مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود 
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! 
در
دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ 

خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین 
شرح این
زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ 
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟ 

 

 


آواره

نوشته شده در سه شنبه 17 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:11 توسط آرزو(N)| |

 

 

 

welcome

 

 


 

 

 

 

 

 
 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 15 / 11 / 1398برچسب:,ساعت 14:30 توسط آرزو(N)| |


Power By: LoxBlog.Com